یه روز خاص و یه کار خاص
مانی جونم دیروز سالگرد ازدواج مامان و بابا بود هیچ کاری نکردیم البته شب قبلش رفتیم بیرون به نظرم سالگرد گرفتن فقط تا وقتی بچه نباشه معنا میده و بعدش باید قیدشو زد البته این نظر منه(به دلیل مشغلهء زیاد) دیروز یه کار خیلی عجیب کردی گذاشتمت تو کالسکه تو آشپزخونه و رفتم تا رخت چرکا رو بیارم بریزم تو ماشین که یهو دیدم تو پشت سرمی باور نمیکردم هم ترسیده بودم هم هیجان زده بودم نمیدونی یه حس عجیبی داشتم فقط بغلت کردم و میبوسیدمت و چکت کردم که چیزیت نشده باشه وای مامان جان آخه چطوری از زیر محافظ(جالیوانی)کالسکه اومده بودی بیرون و افتاده بودی پایین؟؟؟؟؟؟؟ خدا رو شکر که چیزیت نشده بود امروز ظهر زنگ زده بودم به مامانیم و گفتم میخ...
نویسنده :
مامان ماني جون
21:09